خاطره ها

زندگی

خاطره ها

زندگی

خدا کند زود آن زمان برسد...



خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد


نخواست او به من خسته –بی گمان- برسد...

شکنجه بیش‌تر از این؟ که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد...

چه می ‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

رها کنی برود، از دلت جدا باشد

به آن که دوست‌ترش داشته به آن برسد...

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد...

گلایه‌ای نکنی، بغض خویش را بخوری

که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد...

خدا کند که... نه! نفرین نمی  ‌کنم... نکند

به او –که عاشق او بوده‌ام- زیان برسد...

خدا کند فقط این عشق از سرم برود


خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد